«الکلیهای گمنام»۵ به اعضای خود پیشنهاد میکند که، وقتی میل به نوشیدنی الکلی بالا گرفت، بهجای الکل از شیرینی و شکلات استفاده کنند. درواقع سرانۀ مصرف شیرینی در آمریکا با آغاز ممنوعیت مشروبات در سال ۱۹۱۹ دوبرابر شد، چراکه ظاهراً آمریکاییها همگی از الکل به شیرینیجات روی آوردند.
با افزایش نِمایی تولید سالانۀ شکر در دنیا، شکر و شیرینیْ رژیم غذایی ما را بیبروبرگشت پر کردند. در اوایل قرن بیستم، شکر خود را در تمام ابعاد تجربۀ خوراکی ما جا داد. مردم آن را با صبحانه، ناهار، شام و میانوعدهها مصرف میکردند. مسئولان غذایی هم چیزی ظاهراً بدیهی در این باره میگفتند: این افزایش مصرفْ دستکم نتیجۀ نوعی اعتیاد است و «افزایش اشتها برای شکر مانند هر اشتهای دیگر، مثلاً اشتها برای نوشیدنیهای الکی، با ارضای اشتها بیشتر میشود».
با گذشت یک قرن، شکر چنان در انواع و اقسام خوراکیهای آماده و بستهبندی نفوذ کرده که فقط با تلاشی برنامهریزیشده و مصمم میتوان از آن اجتناب نمود. شکر نهفقط در خوراکیهای آشکارا شیرین (کلوچهها، بستنیها، شکلاتها، نوشیدنیهای گازدار، سودا، نوشیدنیهای ورزشی و انرژیزا، چای سرد شیرینشده، مربا، ژله و غلات صبحانه)، بلکه همچنین در کرۀ بادامزمینی، سس سالاد، سس قرمز، سس کباب، کنسروهای سوپ، گوشتهای فراوریشده، بیکن، سوسیس، چیپس، سیبزمینی برشته، سس پاستا، رب گوجه و نان نیز وجود دارد.
از دهۀ ۱۹۸۰ بهبعد، تولیدکنندگان محصولاتی که، بهخاطر چربی و بهخصوص چربی اشباعشدۀ کم، در تبلیغاتشان کاملاً سالم معرفی میشدند شکر را جایگزین این کالریهای چربی کردند تا این خوراکیها را به همان اندازه یا حتی بیشتر لذیذ کنند. آنها معمولاً شکر را، در لفافۀ یک یا چند نام، از بیش از پنجاه اسم مختلفی مخفی میکنند که به ترکیب شکر و شربت ذرت غنیاز فروکتوز اطلاق میشود. چربی از انواع شیرینیجات حذف شد و این شیرینیجات، باوجود شکر اضافه، «شیرینی سالم» خوانده شدند. چربی از ماستها برداشته شد و شکر اضافه شد و اینها «میانوعدۀ سالم برای قلب» شناخته شدند. گویی تمام صنعت خوراکی ناگهان به این نتیجه رسیده بود که اگر محصولی کمی شیرین نشود، ذائقۀ مدرن ما آن را رد میکند و ما محصول رقیبی را میخریم که شیرین است.
آنهایی که اهل نوشیدنیهای الکلی نیستند (و بسیاری از آنها که هستند) خوشی خود را از شکلات، دسر، بستنی قیفی یا کوکاکولا یا پپسی میگیرند. برای ما بچهداران، شکر و شیرینیجات به ابزاری تبدیل شدهاند که با آن به دستاوردهای فرزندانمان پاداش میدهیم، عشق و افتخارمان را به آنها نشان میدهیم، به آنها انگیزه میدهیم و به کاری ترغیبشان میکنیم.
باز هم نگرش عام این است که این دگرگونی صرفاً نتیجۀ این است که شکر و شیرینیجات خوشمزه هستند. تفکری دیگر این است که دلیل نفوذ شکر در سرتاسر رژیم غذاییمان این است که اولین مزه (شیرینی)، چه برای نوزادی امروزی و چه بزرگسالی در قرنها پیش، گونهای سرخوشی است که نوعی مِیل را تا آخر عمر برافروخته میکند و گرچه برابر با اثرات مواد اعتیادزا نیست، با آنها مقایسهپذیر است.
ازآنجاکه شکرْ نوعی مادۀ غذایی است و مضرات آشکار آن در مقایسه با مضرات نیکوتین، کافئین و الکل (حداقل بهصورت کوتاهمدت و با مصرف کم) بسیار ملایمتر است، این ماده توانسته در برابر حملات از منظر مبانی نظری و کاربردیِ اخلاق و از منظر دینی تقریباً مصون بماند. این ماده در برابر حملات برمبنای آسیب آن به سلامتی بدن نیز مصون مانده است.
متخصصان تغذیه، برای بیماریهای مزمن، هر مؤلفهای از رژیم یا محیط را در نظر میگیرند (چربی و کلسترول، پروتئین و گوشت، گلوتن و گلیکوپروتئین، هورمونهای رشد و استروژن و آنتیبیوتیکها، فقدان فیبر، ویتامینها و مواد معدنی و البته حضور نمک، کلیۀ غذاهای فراوریشده، خوراک بیشازحد و کمبود فعالیت جسمانی) و بعدازآن شاید این احتمال را بپذیرند که شکر، جز اینکه ما را وادار به لنباندن زیاد میکند، نقش خاص دیگری هم داشته است. اینطور بود که وقتی تعداد اندکی از مسئولانِ آگاه، در طی سالها، اعتبار خود را به خطر انداختند و گفتند که شکر عامل ضرر است سخنشان تأثیر چندانی بر باور همکارانشان یا عادات خوراکی مردمی نداشت که عادت کرده بودند، برای پاداشِ سختیهای زندگیِ روزمره، به شکر و شیرینیجات تکیه کنند.
چطور میتوان حد بیخطری از مصرف شکر را تعیین کرد؟ در سال ۱۹۸۶، ادارهکل غذا و داروی آمریکا (اف.دی.اِی) بحث را اینطور به پایان رساند که اکثر کارشناسانْ شکر را بیخطر