نحوه مدیریت در محیطها و سازمانهای گوناگون به لحاظ نوع فرهنگ سازمانی حاکم، متفاوت است.
در نگاهی جزئیتر این نحوه مدیریت در محیطهای صنعتی متفاوتتر خواهد شد؛ چرا که وقتی سازمانی با فضای عملیاتی و صنعتی و خروجی کالایی که اندکی تفکرات سختافزاری در آن حاکم است را مدیریت میکنیم، ممکن است نیروی کار در این فضاها، مانند بقیه عوامل تولید ارزیابی شوند. بنابراین نحوه مدیریت در فضای صنعتی، ظرافت خاص و پیچیده خود را دارد. به ویژه اینکه شرایط محیطی برای نیروی انسانی در محیط صنعتی نسبت به محیطهای غیرصنعتی متفاوت است. به دلیل اینکه محیطهای صنعتی به لحاظ ایمنی و شرایط محیط کار(میزان آلودگی، سروصدا و… ) متفاوت هستند. به علاوه اینکه نیروی کار بیشتر با تجهیزات، کالاها، ماشینآلات و اشیای صنعتی ارتباط دارند؛ برخلاف محیطهای خدماتی که انسانها بیشتر با یکدیگر ارتباط دارند و حتی با مشتری ارتباط مستقیم برقرار میکنند. در حالی که این امکان و خاصیت در محیط صنعتی موجود نیست. بنابراین فضای عملیاتی و عملکرد در محیط صنعتی و غیرصنعتی بسیار متفاوت است. از این رو شرایط ویژهای برای مدیر صنعتی میتوان برشمرد. یک مدیر صنعتی باید در ابتدا نیروی کار خود را بشناسد و عملکردش را تحت تاثیر عوامل مختلف بسنجد. به عنوان نمونه برخی عوامل درونفردی و دستهای دیگر عوامل برونفردی هستند، این دو دسته از عوامل در ارتباط با همدیگر است.
هر دو دسته عوامل درونفردی (نگرش و باورهای انسان، اعتقادات، انگیزهها، مهارتها، دانش و… ) و عوامل بیرونی(شیوه مدیریت و سرپرستی، نحوه سازماندهی و تخصیص کار، فرآیندها و دستورالعملهای اجرایی، ارزشهای حاکم در محیط صنعتی، فرهنگ سازمانی، نوع محصول و کالای تولید شده، فناوریهای مورد استفاده و… ) بر عملکرد نیروی کار تاثیرگذار است. بنابراین مدیران در واحدهای صنعتی با هدف اینکه عوامل درونفردی نیروی کار به درستی شکل بگیرد و بتواند در قالب یک عملکرد مثبت جلوه کند، باید محیط مناسبی را ایجاد کنند تا تمام عوامل درونفردی رشد و بروز یابند و تبدیل به قابلیت شوند. از این رو نقش مدیر صنعتی برای رسیدن به هدف بسیار مهم است تا نیروی کار بتواند از تمامی قابلیتها و ظرفیتهای خود استفاده و مسیر رشد حرفهای را سپری کند. هر چقدر مسیر رشد حرفهای بیشتر طی شود قابلیتهای نیروی کار بهتر و بیشتر میشود و به ارتقای سطح عملکرد و بهرهوری میانجامد و در گام بعد به بهبود کیفیت کار منجر میشود. این قاعده، در برآورد و ارزیابی عملکرد و بهرهوری سازمان موثر است. برای اندازهگیری این بهرهوری نیز شاخص تعریف شده است به این صورت که خروجی نیروی کار در مقایسه با زمان صرف شده در کارخانه و کارگاه و هزینهای که کارفرما متقبل شده، برآورد میشود. این اصل، مبانی پایه برای ارزیابی بهرهوری نیروی کار است که میتواند ارزشی، ریالی و فیزیکی باشد. از این رو مبنای ارزیابی بهرهوری افراد شاخصهای مشخصی است و در مقیاس سازمان تعریف میشود. البته اگر میزان خروجی در حد یک نیروی کار تعریف شود محاسبه آن آسانتر است؛ در غیر این صورت باید میزان بهرهوری به صورت گروهی برآورد شود.
محمدعلی محمدی – مدیرعامل سازمان مدیریت صنعتی